وبلاگ شخصی ابراهیم حجتی نژاد



مانده ام تنها 

به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش 

به کجا بگریزم 

مقصد یار کجاست 

شاید آن گوشه نورانی میخانه یار 

خلوتی باشد به کنار 

تا رها سازم اندوه دلم را 

چو خزانی که در آن برگ ها 

از غم هجر تو بی تاب کنان 

فتادند زمین 

 

شاعر : ابراهیم حجتی نژاد 


به شهری آمده ام که جای نفس های توست 

به نامت که شعرم رد گریه های توست 

آخر به کجا می رسد این روایت عشق 

کاش آنجا برسد که مراد چشم های توست 

هر دم موجی می کشاند مرا به کوی یار 

این موج یقیناً عطری ز نفس های توست 

فکر وصلت مرا به مرز جنون خواهد رساند

معمای این آشفته بازار در دست های توست 

 

شاعر ابراهیم حجتی نژاد

 


 

مانده ام تنها 

به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش 

به کجا بگریزم 

مقصد یار کجاست 

شاید آن گوشه نورانی میخانه یار 

خلوتی باشد به کنار 

تا رها سازم اندوه دلم را 

چو خزانی که در آن برگ ها 

از غم هجر تو بی تاب کنان 

فتادند زمین 

مانده ام تنها 

 

شاعر : ابراهیم حجتی نژاد 

ابراهیم حجتی نژاد


آری حقیقت زندگی با تو بودن بود 

سالهاست که از قافله عشق جا مانده ام 

تنها و غریب میان اینهمه تردید. 

به خلوت عاشقانه تو آمده ام 

مرا دریاب 

آری حقیقت زندگی با تو بودن بود 

نفس ها ی تو تپش های زندگانی من بود 

آیا تو همان فریاد بی صدای منی 

دست های تو سرد 

حرف های تو همه تلخ 

دستی تکان بده ، حرفی بزن 

حقیقت زندگی   ابراهیم حجتی نژاد

ابراهیم حجتی نژاد 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها